سپهر

سپهر جان تا این لحظه 11 سال و 3 ماه و 3 روز سن دارد

بیا شمع ها رو فوت کن


تاریخ : 31 اردیبهشت 1392 - 23:22 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 855 | موضوع : وبلاگ | 7 نظر

...

دوست دارم بیشتر از یه دنیااااااااااااااااا


تاریخ : 31 اردیبهشت 1392 - 04:05 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 906 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

تله کابین

امروز من و تو و دایی احمد رفتیم تله کابین خیلی بهمون خوش گذشت رو قله با هم عکس گرفتیم (عزیزم

عکست چاپیه نمیشه تو وبلاگت بزارم) ولی رو بام رامسر نتونستیم عکس بگیریم چون تو شیرین خوابیده بودیو

خودتو حسابی چسبونده بودی به من و هر کار میکردم صورتتو جدا کنم که ببینمت نمیگذاشتی

از این که در کنارمی پر از شور و هیجانم

بیشتر از یه دنیا دوست دارم بوس بوس


تاریخ : 26 اردیبهشت 1392 - 05:31 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 724 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

سکسکه

وقتی سکسکه میکنی واسه اینکه حرص نخوری این شعرو واست میخونم و کلی باهاش سرگرم میشی

تمام شبهای بی ستاره
به زیر ابرای پاره پاره
لالایی میخووندی تا بخوابم
بیدار بودی کنار رختخوابم


مامان قشنگم
از همه رنگم
لپتو بکشم
چقده قشنگی


تمومه قصه هایی که میگفتی
صدای گریه هامو میشنوفتی
خواب که از چشمای من پر میزد
به دلت غصه و غم سر میزد


تاریخ : 25 اردیبهشت 1392 - 05:26 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 872 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

بی خوابی

عزیزم یک نصف شب بیدار شدی و شروع کردی به نمک ریختن و خندیدن عزیز دلم

تو که میدونی من تو اوج خواب و خستگیمم با این کارات دیوونه میشم

دوست دارم یه دنیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

 


تاریخ : 24 اردیبهشت 1392 - 19:12 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 706 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

خوابالوها

این چند روزی که اینجاییم حسابی خوابمون زیاد شده و همش گیج می زنیم

منم که اصلا نتونستم درس بخونم نازگلم


تاریخ : 24 اردیبهشت 1392 - 01:07 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 821 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

ادامه سفر

امروز مامان بزرگ واست خرید کرد و ما هم عازم شمال شدیم شما هم پسمل خوبی بود تو راه مموشکم

همه از دیدن تو خیلی خوشحال شدن


تاریخ : 22 اردیبهشت 1392 - 09:04 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 628 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید

پاگشا

امروز عموی شوهر عمه ساجده فوت کردو همه رفتن و ما رو رسوندن خونه عمه فاطمه تا من ببرمت حموم چون

اونجا گرمتره

رفتیم حمام ولی یکم تو سردت شد گلکم

اومدیم بیرون شما رو خوابوندم رو پام ولی به محض اینکه پایین می گذاشتمت بیدار میشدی خلاصه اینکه تا 9

شب رو پام خوابیدی

حنانه جونم حسابی هواتو داشتو موقع رفتنمونم حسابی گریه کردو میگفت نی نی رو نبرید

اونجا اذیت نشدی گلکم

عمه جونم یک شلوار لی واسه پاگشات کادو داد که ما هم اونو اونجا جا گذاشتیم

 


تاریخ : 21 اردیبهشت 1392 - 09:07 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 974 | موضوع : وبلاگ | یک نظر

شروع سفر

امروز صبح حرکت کردن به سمت بیجار شما هم اولش واسه خوابیدن تو کریر گریه کردی ولی کم کم خوابت برد

تا اونجا جز دو بار واسه شیر خوردنو سکسکه کردن دیگه بیدار نشدی

به محض رسیدن به اونجا شما هم بیدار شدی لباساتو عوض کردمو رفتیم جلوی خونه پدر بزرگ با دیدن تو

شوکه شده بود آخه ما نگفته بودیم که میایم و حسابی همه رو سورپرایز کردیم البته تو هم با تعجب به همه

چی نگاه میکردی

تا بعد از ظهر عمه ساجده و فاطمه و نرگس اومدن دیدنت و شبم خونه عمه زینب دعوت داشتیم کل بعد از ظهر و

نتونستی بخوابی

شب تو خونه عمه خوابوندمت با اینکه من و بابا حسابی مراقبت بودیم ولی پسر عمه ما رو غافلگیر کردو یک

توپ نثار صورت گوگولیه تو کرد تو هم بد خواب شدی و حسابی تا شب گریه کردی ، مامانم از خستگیه راه

حسابی مریض بود و سر درد و سر گیجه داشتم  تو هم تو بغل من بودی گلکم خیلی من و بابا پشیمونیم که

اومدیم آخه من و تو هر دومون حسابی اذیت شدیم

خلاصه که برگشتیم خونه بابا بزرگ و با کلی زحمت خوابوندمت مامانم بعد از خوابیدن تو کلی گریه کرد ناز

دردونه من


تاریخ : 20 اردیبهشت 1392 - 08:51 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 736 | موضوع : وبلاگ | نظر بدهید



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی