بلاخره تصمیم گرفته شد بریم پدر بزرگ و مامان بزرگ رو ببینیم فردا صبح می خوایم حرکت کنیم یک روز
بمونیمو بعدشم بریم شمال پیش مامانی و ددی جون تا مامان بتونه خودشه واسه امتحانا آماده کنه
راستی دایی احمد هم بلاخره ماشین خرید خیلی ذوق کرده
سپهر جان تا این لحظه 11 سال و 3 ماه و 3 روز سن دارد
بلاخره تصمیم گرفته شد بریم پدر بزرگ و مامان بزرگ رو ببینیم فردا صبح می خوایم حرکت کنیم یک روز
بمونیمو بعدشم بریم شمال پیش مامانی و ددی جون تا مامان بتونه خودشه واسه امتحانا آماده کنه
راستی دایی احمد هم بلاخره ماشین خرید خیلی ذوق کرده
پسمل من خیلی دستشو می خوره چیکال کنم؟
نی نی من خیلی زود می ترسه یه چیزی میفته یا صدای ناگهانی حسابی گریه می کنه این عادیه؟
امروز واسه کنترل وزنت میبردیمت دکتر منم مثل همیشه پشت نشستم تو بغلم بودی شما هم از شیشه
پشت داشتی بیرونو نگاه میکردی و او او میگفتی تا گذاشتمت رو کریر انگار میدان دیدت کور شد کلی گریه کردی
منم مجبور شدم دوباره بغلت کنم و بابا هم با سرعت پایین حرکت کنه که واسه تو اتفاقی نیوفته
آخه دیکتاتوری تا این حد مامان؟
اونجام که حسابی ترکوندی اینقد که بهونه گرفتی مامان جون
الهی من فدای بهونه گیریات بشم ناز پسرم
امروز تیپ زده پسرم بره پارک به همراه من و بابا و دایی احمد
به تو که خیلی خوش گذشت چون تمام وقت خوابیدی گلکم
امروز بابایی از سفر برگشته میگه تو رو ببریم شهرشون تا مامان باباشو عمه هات تورو ببینن آخه میگه اونا
خیلی دوست دارن منم موندم اونا که از موقع تولدت نیومدن دیدنت حالا من تو رو ببرم اونجا یا نه؟
امروز عزیز دلم با آقو آقو کردن مامانتو بیدار کردی واقعا چه لذتی داشت دیدن تو که با لبخند به من زل زده بودی
گلم
امروز رفتیم واسه گذرنامه ات اغدام کردیم و یه عکس فوق العاده بانمک واسش گرفتیم ولی من شک دارم که
اونو ضمیمه مدارکت کنم یا یه دونه ی دیگه ازت بگیرم؟
امروز دایی احمد اومده دیدنت شما هم انگار که یه چهره جدید دیدی با تعجب نگاش میکردی
با دایی جون رفتیم بیرون اون واسه شما استخر توپ خرید منم یه تاب خوشگل خریدم تو هم بی انصافی نکردی
و من و مجبور کردی کلی از مسیرو بغلت کنم چون تو کالسکت بهونه می گرفتی عزیزم
امروز من و تو و بابا و دایی علی رفتیم پارک ارم شما که کل راه رفت و برگشتو خواب بودی ولی تو پارک از
نورهایی که از بین برگا تو صورتت می خورد حسابی لذت بردی و کلی با خودت خندیدی
(15 دقیقه بابا تو رو گذاشت تو آفتاب تا ویتامین دریافت کنی ولی حسابی لپ سمت چپت داغ کرده بودو قرمز
شده بود خدا رو شکر زود به حالت اولش برگشت)
این عکس در حال رفتن به پارکه چون به زور می خواستم بهت پستونک بدم ناراحت خوابیدی
مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی