سپهر

سپهر جان تا این لحظه 11 سال و 3 ماه و 3 روز سن دارد

پسر گل من

مامان جون ببخشید که چند وقتی چیزی ننوشتم واست

اولش اینکه این چند مدته به دلایل فنی نتونستم عکسای خوشگل مشگل ازت بگیرم

و بعدم اینکه بدلیل لثه درد شما مامان وقت هیچ چیزی و نداشت و الان لثه دردت خوب شده ولی هنوز مروارید نازت در نیومده

الان چند وقته که خیلی نگاهت مهربون شده و صورتمو ناز میکنی و امروز صبحم که آرومی بیدار شده بودی و با من بازی میکردی و نگام میکردی واقعا دوست دارم هام هام بخورمت گوگولی من که شبا باید رو شکم بخوابی بعد که خسته میشی با چشای بسته نق میزنی من برگردونمت به پشت

خیلی از عشقت لبریز شدم حتی یک لحظه هم از ذهنم بیرون نمیری خیلی خیلی دوست دارم

یه کوچولو اشتهات کم شده راستی نگفتم واست که طبق نظر دکترت شما از 4 ماه 20 روز شروع کردی به خوردن غذای کمکی و تا الان فرنی حریره بادام سوپ و زرده تخم مرغ میخوری ولی از همه ی اینا فرنی و سوپ و بیشتر دوس داری قطره آهنتم که از همون موقع شروع کردم

راستی سی دی بی بی انیشتین واستگرفتم که تو عاشقشی و وقتی داری نگاشون میکنی اصلا به هیچ کس توجهی نداری جدیدا با دهن نازت صدا در میاری و به انگشتای دستت نگاه میکنی خوابتم که روز به روز سبک تر میشه

مامانی همه بهت میگن تنبلی ولی من که میدونم تو با هوش منی گلکم

و خبر آخر اینکه بلاخره آقاجون اومدن دیدنت دیشب اینجا بودنو چند ساعت پیش رفتن


تاریخ : 20 مرداد 1392 - 03:00 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 908 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر

عذر خواهی

سلام به دوستای خوب نی نی پیجی عزیز

چند مدتیه که پسر نازم خیلی ناآرومی میکنه و دکترش گفته که لثه ش ملتهب شده و همین موضوع باعث کم اشتهایی و کم خوابیش شده واسه همین هم من تو این مدت نتونستم زیاد به عزیزای دلم سر بزنم و خبلی تولدها و اتفاقات خوشگل موشگل نی نی های نازو دنبال کنم

دعا کنید که هر چه زودتر مروارید خوشگل سپهر هم در بیاد و باز هم مثل سابق در کنار هم باشیم

دوستون دارم یه دنیاااااااااااااااااااا


تاریخ : 01 مرداد 1392 - 05:24 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 969 | موضوع : وبلاگ | 14 نظر

چقدر بزرگ شدی

این عکس یک ماهگیته گلم الان که اونا رو نگاه میکنم بغض گلومو میگیره که میبینم این روزای قشنگ داره چقدر سریع میگذره و تو چقدر بزرگ شدی

خدا رو شکر ترس از بیرون و غریبه ها برطرف شده این روزا حسابی وروجک شدی دو هفتس که خونه مامانی و ددی جون بودیم حسابی پیششون دلبری میکردی جدیدا واسه جلب توجه نفس نفس میزنی و سرفه های الکی میکنی

هر چی هم دستت میاد میکنی دهنت

میتونی دستتو سمت اسباب بازیات ببری و برشون داری

از دراز کشیدن بدت میاد کلی زور میزنی بلند شی ولی فقط سر و شونه هاتو میتونی بلند کنی

ما هر چی میخوریم توام نگاه میکنه و لباتو مزه میکنی اخه ما عذاب وجدان میگیریم مامان جونم

امروز موقع رفتن بابایی نگاش میکردی و گریه میکردی گل پسملم

همیشه وقتی خوابی یا به صورت دایره میچرخی یا هم به سمت پایین میری زیر پاهای من

موقع خواب اینقد آه میکشی تا خوابت میبره

میتونی ما بگی ولی دوتا ما پشت سرهم بگو مامان بال در بیاره

دل نازک شدی زودی دلت پر میشه دیروز خونه عمو بودیم همه خواب بودن بهت گفتم هیس بهت برخورد زدی زیر گریه!!!!!!!!!!!! همه رو بیدار کردی


تاریخ : 23 تیر 1392 - 08:25 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 1221 | موضوع : وبلاگ | 10 نظر

وروجک مامان

جدیدا داد زدن یاد گرفتی و صدای خودتو میشناسی و ماشاله صبح  تا شب داد میزنی و میخندی فکر اینم نمیکنی که دیگران شاید اذیت شن شبا هم که تا ما همه چیو خاموش نکنیمو نریم رو تخت نمیخوابی

حسابی وروجک شدی مامان جون دوس دارم درسته بخورمت

من فدای اون هوایی که عمیقا میدی داخل ریه تو با حس عمیق صدای کشدار میدیش بیرون بشم

من فدای تو بشم که وقتی گرسنه ای محکم دستمو میگیری و میبری سمت خودت

من فدای تو بشم که وقتی بغلمی یکم که احساس ناامنی میکنی مثل پایین رفتن از پله با کلی هل شدن خودتو میچسبونی به من و با اون انگشتای نازت لباسمو محکم میگیری

من فدای کنجکاویت که من و هی این ور و اون ور میکشی بشم

من فدای دستات شم که دندوناتو باهاش میخوارونی و هی سرتو این ور و اون ور میکنی و آی آی میگی

من فدات بشم که تا آستینای لباستو در میارم زودی چشاتو میبندی و منتظر میشی که یقه ی لباستو از سر نازت در بیارم


من فدات شم که حتی تو خوابتم نمیزاری ناخنای پاتو بگیرم

آخه چی بگم از کارات که دیوونم کرده از مدل خوابیدنت که به پهلو برمیگردیو اگه من بخوام به پشت برت گردونم مقاومت میکنی تو خواب یا از وقتی که بابایی رو میبینی از ته دل قهقهه میزنی یا از وقتی که میخوابونمت رو زمین سرو گردنتو بالا میاری با تمام قوا سعی میکنی بلند شی نمیتونی یا از وقتی که تلفن حرف میزنم با تعجب نگام میکنی؟؟؟؟

آخه من اگه تورو نداشتم الان از تنهایی مرده بودم مامان جون

امشب تفلد حسین جونه و این اولین تولدیه که دعوت شدی امیوارم بهت خوش بگذره

الان که دارم این مطلب و مینویسم تو به آویزه تختت نگاه میکنی داد میزنی و میخندی البته تازه از خواب بیدار شدی گل نازم


تاریخ : 28 خرداد 1392 - 02:11 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 1755 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر

عکس تجربه ی اول

 

من آماده ام که شروع کنم

 

 

حالا نوبت یه چرخش استثناییه

 

 

این واقعه ی بزرگ در روز 18 خرداد به وقوع پیوست

 

 


تاریخ : 24 خرداد 1392 - 19:07 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 1061 | موضوع : وبلاگ | 2 نظر

تجربه ی اول

بلاخره بعد از کلی تلاش دیروز بعدازظهر تونستی برگردی رو شکم البته یکم با دست چپت مشکل داری یعنی نمیتونی زود از زیرت در آریش مامان ایقد هیجانزده شده بود که به همه زنگ زد خبر داد

عکساشم تا بعداز ظهر واست میزارم گلم


تاریخ : 19 خرداد 1392 - 18:49 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 938 | موضوع : وبلاگ | 12 نظر

تازه های سپهر من

1-وقتی تو آینه خودتو میبینی میخندی

2-همش شونه و گردنتو بالا میاری کلی هم ذوق میکنی و به من نگا میکنی منتظر تشویق منی

3-خودتو به سمت هر چیز مورد علاقه ات هل میدی که ببرمت نزدیکش (مخصوصا واسه رفتن تو بغل بابا و دایی احمد خیلی تقلا میکنی)

4- پاهاتو تو شکمت جمع میکنی و هی به سمت چپ و راست تاب تاب میکنی و ناگهان خودتو از پهلوی چپ هل میدی و کلی تلاش میکنی برگردی نمیتونی

5-با دهان بسته آغو میگیو با چشمای خمار به من نگاه میکنی و یه لبخند ملیح میزنی

6-با خودت بازی میکنی اگه ببینی کسی محلت نمیده میزنی زیر گریه

7-با دو تا پا یکوبی به من که نگات کنم

8- یاد گرفتی م′ میگی و کلی مامانتو هیجان زده میکنی

9-عاشق تلویزیون دیدنی گلکم

10-وقتی من و بابا باهات بازی میکنیم و خوشت میاد به ما نگاه نمیکنی به یک گوشه خیره میشی و دهنتم به حالت گفتن آ باز میکنی و منتظر ادامه ش میمونی اگه یه قدم ازت دور شیم سریع برمیگردی مارو نگا میکنی

11- بعضی وقتا خودتو لوس میکنی صورتتو یه جوری تکون میدی انگار یهچیز ترش خوردی

12-اگه واست زبون بیرون بیاریم توام زبونتو بیرون میاری

خلاصه که حسابی وروجک شدی و حسابی شیطنت میکنی و هر کاری هم میکنی من و نگاه میکنی عکس العمل من و ببینی


تاریخ : 17 خرداد 1392 - 02:05 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 827 | موضوع : وبلاگ | 6 نظر

مریضم

از نیمه های شب بینیت گرفت گل پسرم و گلوت خشک شده بود و هی سرفه میکردی امروز من و بابا تو رو

بردیم پیش دکتر دو تا قطره بهت داد از بعد از ظهرم یکم تب کردی و ناله میکنی نمی تونی راحت نفس بکشی

حرص میخوری مامان فدات شه دوباره شدی اون پسره وابسته که حتما باید تو بغلم بخوابی می زارمت تو

گهوارت گریه میکنی با اینکه این قطره خواب آوره و گیجت کرده بازم نبود منو احساس میکنی مامان بمیره درد

کشیدن تو ناز دردونه رو نبینه

لپ مثل ماهتم یه پشه بدجنس گزیده

آخه مامان چکار کنه که واسه نی نیش میمیره

زود زود خوب شو که مامان بدجوری دلش گرفته

خدایا یه نی نی 3 ماهه رو چه به مریضی آخه


تاریخ : 09 خرداد 1392 - 04:16 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 792 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر

هیچ جا خونه ی خودمون نمیشه

امروز بلاخره بعد از دو هفته برگشتیم خونه البته ددی جونم با ما اومد گل پسرم

توام طبق معمول همیشه در راه برگشت خوابی....


تاریخ : 02 خرداد 1392 - 05:57 | توسط : مامان سپهر | بازدید : 1768 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر



مشاوره، آموزش، طراحی و ساخت فروشگاه اینترنتی